تـــو را بـا دیگری دیدم کـه گرم گفتگو بودی / بـا او آهسته می رفتـی سـرا پـا محو او بـودی
صـدایت کردم و برمن چو بیگانـه نگه کردی / شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کــردی
گنـــــــــاهــــــت را نمـــــــــی بخشــــــــــم
گنـــــــــاهــــــت را نمـــــــــی بخشــــــــــم
گنـــــــــاهــــــت را نمـــــــــی بخشــــــــــم
چــه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم / چه عمری را که بیهوده به پای تو هــدرکردم
تو عمرم را تبــه کردی گنه کردی گنه کردی / گناهت را نمی بخشـم نمی بخشـم نمی بخشــم
همیـــن بــود آن وفــــایـی را کــه می گفتـــی / همیـــن بــــود آن صفـــایی را کـه می گفتـــی
تـــــو کـــــه خـــود ایــــــن چنیـــــن بــــودی / چـرا روزم سیـه کردی گنـه کردی گنه کردی
+ نوشته شده در جمعه هجدهم خرداد ۱۳۸۶ ساعت 9:42 توسط آرمین ...
|
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم. و حرف هایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند. و سرمایه ماورایی هر کس حرفهایی است که برای نگفتن دارد. حرفایی که پاره های بودن آدمی اند و بیان نمی شوند مگرآنکه مخاطب خویش را بیابند.