دیگه نه از عشق خبری هست,نه از غم, نه از پول, نه از
دیگه حتی مریضم نمیشی که کسی نیاد عیادتت
دیگه غصه هم نداری که بری یه گوشه زانوهاتو از تنهایی بغل کنی
دیگه عاشقه کسی نمیشی که عاشقت نباشه
دیگه به کسی راست نمیگی که بهت دروغ بگه یا دروغ بگی که راست بشنوی
دیگه دلتم واسه کسی تنگ نمیشه
دیگه غرورم نداری که وقتی یک نفر بهت توهین کرد ناراحت بشی
دیگه حتی به اونایی هم که دوسشون داری نمیتونی بگی ... دوستت دارم
اصلا بیا یه کاری کنیم...بیا نمیریم
بیا زنده بمونیم ولی ادم باشیم
چقدر سخته وقتي كه كادو تولدت كه هميشه كلي واست عزيزه بي وفايي باشه
چقدر سخته وقتي كسي كه دلت رو اسير كرده جواب نگاه عاشقانه تو رو نده
چقدر سخته وقتي عاشق كسي باشي كه از عشق چيزي نمي دونه .....
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
و به یک قلب یتیم که خیالم می گقت تا ابدددددددددددد مال تو بود
و برو
تنها چیزی که در دنیا از ما باقی می ماند... خاطره است خاطره ای که با آن زندگی کرده ایم... و در قاب خالی دلمان به آن جا داده ایم .....
هرگاه دلت هوايم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببين که همچون دل من در هوايت مي تپند
دلم همچو آسمان، پر از ابرهاي باراني است، اي کاش دلم امشب بگريد، شايد که بغض عشق در چشمانم بشکند....
خدايا مگذار نفسم چراگاه شيطان شود، اگر چنين است جانم بستان که بار گناهم از اين سنگين تر نشود
انسان چيست ؟ شنبه : به دنيا مي آيد . يكشنبه : راه مي رود . دوشنبه : عاشق مي شود . سه شنبه : شكست مي خورد . چهارشنبه : ازدواج مي كند . پنج شنبه : به بستر بيماري مي افتد. جمعه : مي ميرد
آدم وقتي عاشق شد ... حتي يه لحظه هم عشقش رو نميذاره و بره ... ! اگه اين كارو كرد ... اون عشق نيست ...آدم وقتي عاشق شد ... چشمش خود به خود روي همه بسته ميشه ... ! اگه نشد ... اون عشق نيست ...آدم وقتي عاشق شد ... فقط صلاح و خوبيه عشقش رو ميخواد ... !اگه غير از اين بود ... اون عشق نيست ...آدم وقتي عاشق شد ... يه لحظه نميتونه غم عشقش رو ببينه و آروم بگيره ... ! اگه غير از اين شد ... اون عشق نيست
.
ظ): روزها منتظر يه قاصدك تا خبري برايم بياورد ولي قاصدكها هم نشاني من را گم كرده اند...... شبها آسمان را نگاه مي كنم تا شايد بتوانم نشونيشو از ستاره ها بگيرم ولي ستاره ها هم يادشون رفته نيم نگاهي به زمين بندازن تا نگاه يه منتظر را ببينند.....
محبوبم ، اشکهایت را پاک کن!زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده وما را خادم خویش ساخته ،موهبت صبوری و شکیبایی رانیزبه ما ارزانی میدارد. اشکهایت را پاک کن و ارام بگیر،زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم وبرای ان عشق است که رنج نداری،تلخی بی نوایی ودردجدایی را تاب می اوریم.....
ای کسی که وجودم ز وجود پر وجودت به وجود آمده است، من ز قربان وجودی که وجودم ز وجودش به وجود آمده است. (دوستت دارم عزيزم)
تنهاارزوم همینه تایادم نرفته راستی، کاش یه روز بهم بگی که من همونم که می خواستی.....
دق می کنم چون تو رو سیر ندیدمت.وای به حال روزی که قناری بیاد بگه دیگه دوستم نداری
هنگاميکه از جاده هاي شب عبور ميکني هرگز در اين انديشه مباش که خورشيد براي تو بيگانه طلوع خواهد کرد و قلبي که به هوس گفت : دوستت دارم بدان که هرگز معني لغت عشق را نخواهد داشت
کاش وقتي تقديم تو شد هستي من مي سپردم که مواظب باش جنس اين جام بلور است ....پر از عشق و غرور است... مبادا که ترک بردارد مي شکند....
گفتی عاشقه بارونی ولی وقتی بارون مياد چتر ميگيری بالای سرت، ميگی عاشقه برفی ولی طاقت يه گولّه برفم نداری، ميگی پرندهارو دوست داری ولی ميندازيشون تو قفس، ميگی عاشقه گلهايي ولی خيلی راحت از شاخه جداشون ميکنی، انتظار داری نترسم وقتی ميگی عاشقمی. ولی با هميه اين تفاسير دوست دارم....
افسوس ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت زیرا دوست میداریم
دلتنگ زیرا عشق نفرینست
لالا همه در خواب نازند
دیگه چیزی ندارند تا ببازند
بخواب آروم نه اینکه وقت خوابه
بخواب ای گل که بیداری عذابه و عذابه
نترس از دست بی قانون فردا
بخواب جونم که قانون داره دنیا
بخواب آروم گل گلدون خونه
که بیرون تا بخوای نامهربونه
لالالا که قلبم زیر و رو شد
که دست عاشقم پیش تو رو شد
که بازم این دلم دیوونگی کرد
که این دیوونه با عشق زندگی کرد
بخواب ای گل الهی در نمونی
نگیره بغضت از نامهربونی
بخواب جونم که درها رو ببندم
نخوای از من که با گریه بخندم
بخواب آروم که خورشیدم خاموشه
اونم باید بره چیزی بپوشه
اونم طاقت نداره توی سرما
اونم غافل شد از حال دل ما
همه اینجا غریب اندر غریبند
همه از بی نیازی بی نصیبند
الهی کور بشن گر، دیده باشن
می گن اینجا همه مردم فریبند
چه بی قانون ، قانونش
چقدر، بی برکت نونش
به نرخ مفت جون کندن
شده چیزای ارزونش
نمی دونی چقدر سخته
همون کارهای آسونش
همش بغض و همش اش بغض
روی لبهای خندونش
نترس از دست بی قانون فردا
بخواب جونم که قانون داره دنیا
با عشق موافقم گناهم این است
همزاد شقایقم گناهم این است
در سایه دار جار میزد مردی
من عاشقم عاشقم گناهم این است
از سفره ساده دلت سیرم کن
با نان و پنیر خود نمک گیرم کن
روح تو به مهمانی خوابم آمد
ای دوست بیا ، بیا و تعبیرم کن
عشق من و تو حرام شد هر چه که بود
قربانی انتقام شد هر چه که بود
حرفی که دگر نمانده با هم بزنیم
بین من و تو تمام شد هر چه که بود
چندیست که درمانده زبان من و تو
دردیست که افتاده به جان من وتو
از فاصله هم کار گذشته ست دگر
نامحرمی افتاده میان من وتو
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم. و حرف هایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند. و سرمایه ماورایی هر کس حرفهایی است که برای نگفتن دارد. حرفایی که پاره های بودن آدمی اند و بیان نمی شوند مگرآنکه مخاطب خویش را بیابند.